آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

از مامان به نی نی

سفر مشهد

به نام خدا سلام به عزیزترین و عسل ترین پسر دنیا اسن روزها صدای خند و قاه قاه پسرکی از خانه ما به گوش میرسد که چندیست تمام عمر و هستی ما شده است! محمد عزیزتر از جان حرف میزند و حرف... پشت هم و پیوسته! قصه میگوید! شعر میخواند! قربان صدقه ما واسباب بازی هایش میرود و من از دور نظاره گر بزرگ شدن و گذر عمرم هستم.. چه کنم که این ثانیه ها را دریابم؟! چه کنم تا قدر تو را بیشتر بدانم؟!   پدر سه شنبه عصر به صورت غافلگیرکننده ای از سفر برگشتند. 5 شنبه صبح زود چمدان به دوش، به خانه مامان جون اینا رفتیم و صبحانه مفصلی (حلیم و..) خوردیم. بعد هم به راهپیمایی رفتیم و زودتر از همیشه، به همراه بابا جون و دایی عرفان برگشتیم. سریعا نماز خواندیم ...
28 بهمن 1394

محمدحسین بلبل زبان ما با پوشک خداحافظی کرد!

سلام به روی ماه بهترین و عسل ترین پسر دنیا!!! هر چه از شیرینی و حلاوتت بگویم کم است! انگار ثانیه ها کش می ایند تا من بیشتر و بیشتر ذوب در تو شوم! شیوه سخنوریت خاص و دوست داشتنی است!     -مامان مریم قشنگ! بخند! مامان خودتو لوس نکن! نگران نباش! الهی دورت بگردم!!! مامان! با من دوست میشی؟ بخند! نراحتی؟ خوشحالی؟ چی شد؟؟ -دوستت دارم! عاااااشقتم ( با لحن خاص و زیر لب!! این حرف را از خودم یاد گرفتی که هر روز در گوشت زمزمه -میکردم) بوس بوس جناب خان میگه!!  -انقدر بلا هستی که به محض خرایکاری و ویرانی فوری ببخشید یا ببخشیدااااااا میگویی و مارا میخندانی!! -گاهی که اسمت را میپرسیم میگویی حسن! محمدحسنم! و من کیف میکنم از ا...
13 بهمن 1394
1